اول مهر ۸۲، توازن قوايى ديگر، وظايفى ديگر
بهرام مدرسى
سه روز ديگر اول مهر است و بارگشايى مدارس و دانشگاهها. سران ريز و درشت رژيم اسلامى از وزارت ارشاد و وزارت آموزش و پرورش تا وابستگان به جبهه بيفايده دوم خرداد، طى بيانيههايى "اخطار" دادهاند و براى دانشجويان و دانشآموزان مبارز شاخ و شانه کشيدهاند. يکى از آنها ميگويد که فعاليت سياسى در دانشگاهها و مدارس ممنوع است! ديگرى ميگويد که با حرکات
ناسنجيده نبايد محيط دانشگاهها و مدارس را مشنج کرد! سوميشان به جناح مقابل هشدار ميدهد که ارگانهاى دانشجويى وابسته به خود را درست نکنند که وضع خرابتر از اينها است!
و همهشان در مورد فعاليتهاى گروههاى "برانداز" در محيطهاى تحصيلى هشدار دادهاند!
معنى اين "اخطارها" و "هشدارها" اين است که:
- محيط دانشگاهها و مدارس بشدت سياسى است!
- محيط دانشگاهها و مدارس بشدت متشنج هستند!
- محافل و گروههاى دانشجويى و دانشآموزى متعددى وجود دارند که کار "گروه" و "انجمن" سازى اين جناح يا آن جناح را خراب کردهاند!
- سرنگونى طلبى در محيطهاى تحصيلى بيداد ميکند!اين اعترافات اما واقعيتى تاره نيستند. به يمن وجود اين واقعيات است که مدام اخطار ميدهند و هشدار. براى ما دانشجويان و دانشآموزانى که لحظه لحظه با اين رژيم اسلامى و طرفدارانش از هر دو جناح درگير بودهايم هم خود اعتراف به اين حقايق بيان حقيقتى است که خود ما در بوجود آوردنش سهيم بودهايم.
آنچه که اما در لابلاى اين اعترافات، جالب و قابل توجه هستند، اعلام توازن قواى معين و ديگرى است. اعلام اين است که بگير و ببندهاى دوره تعطيلات تابستانى که قرار بود جوانان را بترساند، کارى از پيش نبرده است. اعتراف به اين امر است که ماشين سرکوب رژيم از کار افتاده است، اعتراف به اين امر است که "کلاه کجها" و تمام خيل لمپنهاى حزباللهى و لباس شخصىها ديگر جايى از ارعاب ندارند. اينها اگر ميتوانستند کسى را بترسانند، اگر ميتوانستند محيط سياسى باب طبع اين يا آن جناح رژيم را بوجود آورند که ديگر احتياجى به شاخ و شانه کشيدن نبود! درست به دليل اينکه اين ماشين سرکوب ديگر نميتواند سرکوب کند است که مجبورند اطلاعيه بدهند و شاخ و شانه بکشند، اگر اين کار را هم نکنند که ديگر وجود رژيمشان معنى نخواهد داشت!
اين يعنى توازن قوايى ديگر، به چند دليل:١- دوره انجمنها و سازمانها و جبهههاى دوم خردادى تمام شدهاست، بجز تعداد معدودى که نفعى در ماندن اين رژيم اسلامى دارند کسى برايشان تره هم خرد نميکند. اينها که قرار بود کنترل اوضاع را در دست داشته باشند، خودشان محتاج کسى هستند که اوضاع را برايشان کنترل کند.٢- دوره دوره سرنگونى طلبى است. ديگر حرفى از "لوتر" و "اصلاحطلبى" و "جامعهمدنى" نيست. همه ميدانند که کوچکترين تغيير در زندگى مساوى است با ضرورت پائين کشيدن اين حکومت سياه اسلامى.٣- اين سرنگونى طلبى امروز رنگ کمونيستى دارد. بههر مناسبتى از رشد کمونيسم و سکولاريسم و سوسياليسم حرف ميزنند. حضور و نفوذ جريان و حزب کمونيسم کارگرى را ديگر هيچدامشان ميتوانند انکار کنند.٤- فضاى عمومى جامعه بشدت سياسى است. تظاهراتهاى معلمان و کارگران، اعتراضات هرروزه مردم شهرهاى مختلف و مردم محلات حاشيهاى، حضور مستقيم رهبران حزب کمونيست کارگرى در شهر مريوان و سخنرانى علنى آنها براى مردم، تنها نمودارهاى کوچکى از عمق سياست در زندگى روزمره مردم است.٥- دستگاه سرکوب رژيم توان سرکوب ميليونى را ندارد. به فکر نجات جان خودشان از دست انتقام مردم هستند. پولهايشان را به خارج منتقل ميکنند و هر کدامشان سوراخ موششان را براى آيندهاى نزديک رزرو کرده اند.اين توازن قواى جديد وظايف جديدى را در دستور ما قرار ميدهد. وظايفى که بايد مسايل امروز را جواب و کار فردايمان را تضمين کنند.براى پيشبرد مبارزهمان بايد متشکلتر از آنچه که تاکنون بودهايم عمل کنيم. محافل و تشکلهايى که فىالحال موجودند ديگر جوابگوى مبارزه متشکل و هماهنگ ميليونها دانشجو و دانشآموز نيستند. براى يک مبارز متحد، متشکل و هماهنگ بايد با حزب و سازمانى کار کرد که اين هماهنگى، اتحاد و مبارزه هدفمند را براى رسيدن به اهدافمان تضمين ميکنند. اين سازمان و حزب موجود است. حزب کمونيست کارگرى ايران و سازمان جوانان کمونيست، سازمان و حزب همه جوانانى هستند که خواهان مبارزهاى قاطع، متحد و متشکل براى ايجاد جهانى بدور از اسلام و زن ستيزى و سرکوب هستند. بايد به اين حزب و اين سازمان پيوست. واحدهاى سازمان جوانان کمونيست را در هر کجا که هستيد تشکيل دهيد. از طريق اين سازمان ميتوانيم خواستههايمان را در سطحى سراسرى طرح و مبارز متحدى را براى به سرنجام رساندن آنها آغاز کنيم.
بايد فشار بر گروهها و محافل رژيمى از هر دو جناح آن افزايش دهيم. اين يعنى محيط مدارس و دانشگاههايمان را در دست خود گيريم. دانشگاه بايد محيطى براى جدل سياسى و طرح خواستههاى مردم باشد نه محيطى براى مزخرفات امامان جمعه و يا گروههايى که تنها از صدقه سر وجود ديکتاتورى اسلامى زندهاند. دانشگاهها را بايد به تريبون آزاد مردمى که نه زن ستيزند، نه دولت اسلامى ميخواهند، نه زندانى سياسى ميخواهند و نه قوانين و مقررات قرون وسطايى رژيم اسلامى را ديگر تحمل ميکنند تبديل کرد. دانشگاهها بايد تريبونى براى دفاع از مبارزات کارگران و کارمندان و معلمين باشند، دانشگاهها بايد محلى براى دفاع از آزادى زندانيان سياسى باشند و تمام اين "بايدها" تنها در گرو اين است که ما محيط دانشگاهها را به دست خود گيريم که قدم اول آن رسوا کردن هر چه بيشتر وابستگان رژيم است.
بايد شعار نويسى در محيط تحصيليمان را گسترش دهيم. نفس شعار نويسى اعلام توازن قواى ديگرى به رژيم و به همه کسانى است که شعارهاى ما را ميخوانند. شعار يعنى اعلام علنى خواستى تودهاى و سراسرى، يعنى دعوت به مبارزه متحد براى رسيدن به اين خواستهها. در و ديوار مدارس و دانشگاههايمان را با شعارهايى مانند: "آزادى زندانى سياسى"، "برابرى بىقيد وشرط زنان و مردان"، "دست مذهب از زندگى ما کوتاه"، "مرگ بر جمهورى اسلامى"، زندهباد جمهورى سوسياليستى" پر کنيم.
بايد با دستگاه سرکوب رژيم بشدت برخورد کرد. نبايد گذاشت که حتى به کسى "چپ" نگاه کنند. هر دستگيرى بايد برابر باشد با اعتراضات و اعتصابات ما.
بايد خودمان را براى تحصن و اعتصاب براى رسيدن به خواستههايمان آماده کنيم. با هر اعتراض و تحصن ما مردمى که با ما هم دردند، مادران و پدرانمان به حمايت از ما بر خواهند خواست.
اول مهر ١٣٨١ بايد اعلام سر آغاز دور جديدى در مبارزات ما باشد.
ميليونها جوان در ايران محق زندگى ديگرى هستند. زندگى که لايق انسان امروزى است، زندگى که با ذرهاى از وجود اين رژيم اسلامى خوانايى ندارد. براى ساختن چنين زندگى به استقبال اول مهر برويم.
4-9-2003