جوانان و جمهورىاسلامى، سپتامبر ۲۰۰۱
بهرام مدرسى
اين واقعيت که اکثريت زندانيان و اعدامشدگان بيش از ٢٠ سال حکومتجمهورى اسلامى، ميانگين سنى بين ١٦ تا ٣٠ سال داشتهاند تصويرى واقعى از بلايى که جمهورى اسلامى برسرجوانان آورد را بدست ميدهد.
جوانان شايد پرتحرکترين بخش جامعهايران در دوران اعتراضاتى بودند که به سرنگونى رژيم شاه انجاميد. خود اين اما عجيب نيست. اين جوانانند که معمولا قبل از همه به خيابانها ميريزند، شهامت از خود نشان
ميدهند و با صراحت به نرمهاى عادى يک جامعه نه ميگويند. خواستهاوآرزوهاى جوانان آينه تحولات آتى آن جامعه است. اين چيزى است که در ايران هم اتفاق افتاد. درجريان تحولات سياسى سالهاى ٥٧ تا ٦١، طيف بسيار
وسيعى از جوانان در محلات ، دانشگاهها و مدارس به سازمانهاى سياسى که عموما مخالف جمهورىاسلامى بودند، پيوستند و اين نهجوانان بود به حاکميت اسلام و قرآن بر زندگى آنها. بسيارى از آنها روانه زندان و يا
اعدام شدند و اين انتقام جمهورى اسلامى از نسل جوانى بود که علنا در خيابان بود، سرش را بالاميگرفت و ابايى از اين نداشت که باصداى بلند اعلام کند که جامعه مورد علاقه او تشابهى با جمهورى اسلام و قرآن
ندارد. جمهورى اسلامى به زندان انداخت و کشت، سنگسار کرد و وحشت را بر زندگى همه حاکم کرد.
٢٠ سال بعد از آن روزهاى سياه جوانان دوباره به خيابانها آمدهاند. اينبار ديگر با ديدن گشتهاى ثارالله و نهىاز منکر خود را مخفى نميکنند، علنا مىايستند و مترصد بهانهاى هستند که با آنها درافتند. ترس
ديگر فاکتورى نه براى جوانان بلکه براى جمهورى اسلامى است. رژيمى که صداى پاى آمدن نسلى که جانش به لبش رسيدهاست را ميشنود، نسلى که ميخواهد خود مقدرات زندگى خود را رقم زند و با هر سوتى به خيابان ميريزد،
ديگر نه ملاى محل قدرت مانيپوليرن کردن جوانان را دارد و نه برادران پاسدار قدرتى براى ارعاب دارند.
دورجديدى براى جوانان آغاز شدهاست . جوانان در محلات ، دانشگاهها و مدارس رو به عمل سياسى آوردهاند و اين واقعيتى است که ديگر همه ميدانند. قوانين قرونوسطايى جمهورى اسلامى، مجريان اين قوانين و کليت
رژيم اسلامى ديگر براى آنها شوخىتلختاريخى است که عمرش به پايان رسيدهاست. جمهورى اسلامى از نظر آنان بهرحال بايد برود و رفتنى است. ترور و وحشت اين سلاح ٢٠ ساله حکومت اسلام ديگر کند شدهاست بيشتر
از اينکه وحشت ايجاد کند باعث خندهميشود. ميدانند که اين رژيم دخلى به زندگى که آنها آرزويش را ميکنند ندارد. ميدانند که بايد کارى کرد. ميدانند که باتمام شدن درسشان به بازار بيکاران جامعه ميپيوندند.
ميدانند که نميشود در دنياى تحولات انفورماتيک به داستان صحراى کربلا باور داشت. ميدانند که شرف باکرهگى مسخرهاست. ميخواهند که جوانى ربودهشدهشان را بازيابند، ميدانند که زن و مرد برابرند. ميدانند
که. . . . آنها به خيابان آمدهاند و ابايى ندارند از اينکه خواستهاى خود را اعلام دارند. و تمام اينها خواب خامنهاى ها و خاتمىها را ربودهاست.
شرايط امروز فاکتورهاى ديگرى را هم به تمام واقعيات بالا اضافه کردهاست: ١١ سپتامبر!
توحشى که اسلام سياسى در ١١ سپتامبر از خود نشان داد در واقع اعلام غيرقابل تحمل بودن اين توحش قرون وستايى در بعدى جهانى بود. مستقل از اينکه دولت آمريکا و متحدانش چه نقشى در اين ميان بازى ميکنند، يک چيز
محرز است. عمر حکومتهاى اسلامى به پايان رسيده است!
اين پيش از هرچيز يخه رژيم اسلامى در ايران را ميگيرد، سرنگونى رژيم اسلامى و تحولاتى که در نتيجه آن کل منطقه را فراخواهد گرفت بسيار فراتر از سرنگونى طالبان خواهد بود.
از بخت بد رژيم اسلامى تحولات بعد از ١١ سپتامبر مصادف شده است با مسابقات فوتبال و اين امکانى اجتماعى به جوانانى که در کمين رژيم اسلامى نشستهاند ميدهد، امکانى که تا اينجا بخوبى از آن استفاده شده است.
زکاوت زيادى را نبايد از سران و همکاران رژيم اسلامى، طرفداران دوم خرداد و خامنهاى ها براى فهميدن اين انتظار داشت که فوتبال بهانه است! فعلان دلشان را به اين خوش کردهاند که به همديگر درگوشى بگويند
که شعارها سياسى نبودند! تعداد کمى شعار سياسى ميدادند و. . . ، جنبش جوانان اما راه خود را ميرود، اين جنبش چنان سياسى است که حتى به ماندن ذرهاى از حکومت اسلامى هم رضايت نميدهد. برابرى کامل زن و مرد را
ميخواهد، آزادى ميخواهد، ميخواهد که مذهب دستش را از زندگى آنها کوتاه کند، حکومت مذهبى نميخواهد، رفاه اجتماعى ميخواهد، سرنگونى آنها را ميخواهد!
زمانى جوانانى که عليه رژيم شاه تظاهرات ميکردند در روزنامههاى آنوقت خواندند که ازهارى رئيس حکومت نظامى تهران گفته بود شعارهايى که در خيابانها شنيده ميشوند شعار واقعى نيستند بلکه عدهاى اين شعارها را
شبانه از ضبط صوت پخش ميکنند. فردايش مردم شعارميدادند: ازهارى گوساله، اينم ديگه شعاره؟ شعار که پا نداره!
تاريخ تکرار ميشود!
2-11-2001